جدول جو
جدول جو

معنی شیرین روی - جستجوی لغت در جدول جو

شیرین روی
خوشروی، زیباروی، (یادداشت مؤلف) : ای یار شیرین روی اگر سر رود از این روی نگردانم، (انیس الطالبین ص 33)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رَ / رِ گُ)
شیرین گو، شیرین گفتار
لغت نامه دهخدا
خوشخوی، (یادداشت مؤلف)، که خلق و خوی خوش دارد:
نگارین روی شیرین خوی عنبرموی سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ)
شیرینی جوینده، حلوی، (یادداشت مؤلف) : لحوس، شیرینی جوی همچو مگس، لائس، شیرینی جوینده، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت شیرین گو، خوش بیانی، شیرینی سخنی، (از یادداشت مؤلف) : در مجلس ملوک هندوستان سخنوری و شیرین گویی می کردند، (حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 155)، رجوع به شیرین گو و شیرین سخنی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ / رِ فُ)
شیرین گوی، شیرین سخن، شیرین گفتار، خوش سخن:
طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بود
زخم نی بر دیده سخت است ار همه نیشکّر است،
جامی،
از مردم خوش طبع شیرین کار و شیرین گوی که در شهر هستند برآورند، (تزوک تیموری، نسخۀ خطی، از مجلۀ دانش سال 2 شمارۀ 2 ص 83)، رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان، سکنۀ آن 100 تن، آب از چشمه سار، 8 باب دکان و قهوه خانه سر راه دارد، راه آن ماشین رو، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان، سکنۀ آن 597 تن، آب از چشمه و چاه، راه آن ماشین رو، صنایع دستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان، سکنۀ آن 303 تن، آب از قنات، راه آن ماشین رو، صنایع دستی زنان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اسهال شک روی
فرهنگ گویش مازندرانی